۲۷ اسفند ۹۲ ، ۱۵:۳۹
سلیمان فاضل زاده
یوسف شهر شده محو تماشای شما
دوک نخ ریخته عالم به قدمهای شما
تو مجزا ز جهانی و حکومت داری
من گدا هستم و آواره ی دنیای شما
ارزش زندگی روی زمین از این است
چون خودش را زده چندی به کف پای شما
جوهر و کاغذ من رو به تمامی اما
بر نیامد قلمم از پس املای شما
حاتم طائی و کلِ کرمش چیزی نیست
تخت شاهی کریمانِ جهان جای شما
وقت افطار و سر سفره ی تو فهمیدم
نرسد قند به شیرینی خرمای شما
۹۲/۱۲/۲۷