مثل بارانی که بر چشم سراب افتاده است
ماه امشب روی دست بو تراب افتاده است
تا که مثل تاک بانی خماری ها شود
رشته ی گیسوی تو در پیچ و تاب افتاده است
زعفران لبهات و لحنت از عسل شیرین تر است
با وجود تو دهان حور آب افتاده اشست
تا مبادا پشت خورشید از نگاهت خم شود
از نوک چانه به پیشانی نقاب افتاده است
در خصائص نقل کرده شیخ کلباسی چنین
تو به قدری عالمی پیشت کتاب افتاده است
پادشاهی جهان یا که غلامی حسین (ع ) ؟
روبروی تو دو حق انتخاب افتاده است
مادرت گرداند قنداق تو را دور حسین (ع)
قبل تو از چشم اهل خانه خواب افتاده است
" آمدی جانم به قربانت ولی قبل تو بر "...
روی دست فاتح خیبر طناب افتاده است
بعد از این شرمندگی را بیشتر حس می کنی
تا عمود خیمه ات پیش رباب افتاده است